دیــوونـه بـــازیـهای مـا دوتـا

 

امسال همه چیز اولین است...اولین بهاری کهـ با مرگ تو گذشت...

اولین تابستان بدون تو...اولین ماه مهر بدون جنبش و خروشت...

...و...امروز اولین یلدا بدون تو...یلدا هم نبودنت را یک دقیقه بیشتر

به رخ من میکشد...

کاش میدانستی هر اولینی شیرین نیست...هر اولینی شروع نیست

هر اولین هم میتواند پایانی دردناک باشد...

هر اولینی که نشان میدهد تو رفتی امــــــــا روزها می آیند...

و این تلخ ترین حقیقت زندگی من است...

امروز هم میگذرد..اما نهـ با حافظ خوانی هر ساله ی من...

دیگر تو را میان فالها جستجو نمیکنم...این هم یک اولین دیگر است...

بپذیریم انچه را که نمیتوانیم تغییر دهیم...

شاید امروز هم بیایی...پشت همان درخت توت خانه ی مادری پنهان شوی

و بنگری بهـ  ادمهایی کهـ اولین یلدای بدون تو را سیاهپوش میگذرانند...

کاش میدیدی که هر کدام از این اولینها ذره ذره در قلبهایمان رسوخ میکند

اما بگذر از همه ی این اولین روزهای سخت...بگذر از این دلهای گرفته...

تو بخند...بخند و امروز شادی کن بجای همه ی ما که عزادارت هستیم...

یلــــــــدایتــ ـ ـ ـ مُــــــبـآرکــ...

 

+ 30 / 9 / 13928:12 AM shiNy GiRl |

 

 

مَـنــ هَــمآنـــ دُخـتـــر طِـلــــــسمـ شدهـ ی اَفســ ـ انهـ هایمـ

کهـ بـ ـ ـآ هر طُلــــوعِ خورشــید

زیبـ ـ ـآ و آرامـ بَــرمیـ خیــزد

وبـــــا هَـر غُــروبشـ بـ ـ ـآنگـ بَــرمیـ آورد

از شَـر زنجیـــــــرِ خـ ـ آطراتیـ کهـ

تسخیــــــر میـ کُــنند

جِسمـ و جــانشـ را

 

+ 28 / 9 / 13926:3 PM shiNy GiRl |

و در اخــــــر...تا حالا فکر کردی تو چطور میتونی مرهم باشی؟

یه لحظه فقط یه لحظه فک کنین میتونن بجای روی تخت بیمارستان بودن

دنبال توپ فوتبالشون بدوند و خنده های شادشون گوش فلکو کر کنه...

این بچه ها یه حق بزرگ دارن...حقــــــــــِ زندگی

 


برچسب‌ها:
محـــــــــک,
+ 27 / 9 / 13925:9 PM shiNy GiRl |

دیر گاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است...

بانگی از دور مرا میخواند...لیک پاهایم در قیر شب است...

رخنه ای نیست در این تاریکی...درو دیوار بهم پیوسته...

سایه ای لغزد اگر روی زمین

نقش وهمی است ز بندی  رسته...

نفس ادمها...سر بسر افسرده است...

روزگاری است در این گوشه ی پژمرده هوا

هر نشاطی مرده است...

دست جادویی شب

در به روی من و غم میبندد...

میکنم هر چه تلاش...او به من میخندد...

نقشهایی که کشیدم در روز

شب ز راه امدو با دود اندود...

طرح هایی که فکندم در شب

روز پیدا شد و با پنبه زدود...

دیر گاهی است که چون من همه را

رنگ خاموشی در طرح لب است

جنبشی نیست در این خاموشی

دست ها پاها در قیر شب است...

سهراب سپهری

 

 

+ 27 / 9 / 13924:50 PM shiNy GiRl |

 

وقتــــــــــیـ جهــــــــــآنــ از ریشــــــهـ ی جهنمـــ

و آدمــ از عدمـــــــ

و ســـعیـ از ریشهـ هــآی یأســـ مــــیـ آید

وقتیـ یکـ تفـــآوتـ سـآدهـ

در حرفـ کفتـــــــار را بهـ کفــــــتر

تبدیــلـ مـیـ کــــــــند

بــــــاید بهـ بیـ تفــآوتیـ واژهـ هــــــآ

و واژهـ هایـ بــــی طرفیـ مثـــــــلـ

نـــــــــآن دلـ بستــــــ

نــــــــانـ را از هـــــــر طرفیـ بخوآنیـ

نـــــــــــانـ اَستـــــ

دکتر قیصر امینـــ پــــــور

 

+ 16 / 9 / 139211:52 AM shiNy GiRl |

 

قلبــ منـ یهـ سُوالـ اَزتـ دارمـ...

هنـــــــــوز میـتپیــ؟

اینــ یعنیـ هـــــــنوزمـ نبضــ داریـ؟

بـــــآ ایــــنکهـ تو تکـ تکـ ضَـــــــــربان هاتـــــ

زجــــــرهـ کهـ جریــــــآنـ دارهـ؟

احســــــآسـ میـکنـــــــــمـ

تــــــو اینـ روزا داریـ نفسـ کــــــــــمـ

مــــــــــیآریـ

بهـ هقـ هــــــــــقـ اُفـــــــــــتآدیـ

گـــــــــــوشتو بیـــــــــآر

مـــــــــیخوآمـ یهـ چیزیـ بهتــــ بگمـ

قلبــــــــــ مــــــــــنـ

خـــــــــــدا بهتـ صبــــــــر بدهـ...

+ 16 / 9 / 13929:20 AM shiNy GiRl |

 

آرامــــــشــ بَــخشـــــ ترینــــ

جــــــــآیــِ دُنیـاستـــ

هَــمیــن اُتـــاقیــ کــــــــهـ

دَر آنـ ذرهـ ذرهـ نَبــــودَنـــــــتـ

رآ زار زَدمــ

ایـنجآ پُــــــر اســتــ

از نَبــــــــودنتــــــ

 

+ 15 / 9 / 139212:18 AM shiNy GiRl |

صبور باشـــ و سآکِتــــــــ

خآمـــــــــــوشِ خآموشــــــــ

هِی دختَــــــــــــــر

بغضتـــــــــــو پِنــــــــــهان کن

مُحکـــــــــــــم راهـ برو

چشـــــــــماتمـ بِبَند تا غــمشو نخونـــــــــند

ایـــــــــنـ جآ جایـِ فریــــــــآد کردنـــ نیستـ

اینــ جآ جایـــیهـ که

بآید با سُکوتـــــــتــ

کَـــرشونــ کُنیـــ

 

 

 

 

+ 15 / 9 / 139211:59 AM shiNy GiRl |

 

 

دلمــــــــــ شکســـــــت

امــــــــــــآ

سرمــــــــــــ را بالآ گرفتمــــــ

شرمـــــــــــنده نیستم که ساده بودمــــــــــــ

افتخار میکنم که تو ارزشـــــــــــ

اعتماد نداشتیـــــــــــ

همیشــــــــــه منفورترین ادمــــــــــ داستان

کسیه که از پشت خنجر میزنه...

پـــــــــــس سادگی من به دل شکستمــــــــــ  در

دل شکسته هم از نفرتــــــــــ همیشگی از تو

در

 

+ 14 / 9 / 13929:57 AM shiNy GiRl |

شیرین ترین خاطره ی بچگی های من این کارتونه

 


ادامه مطلب
+ 14 / 9 / 13929:33 AM shiNy GiRl |

نمیدونم چه حسی دارم...نمیدونم...سردرگمم خیلی...

دلم میخواد بشینم و به اندازه ی تمام دردام گریه کنم...

دوست دارم فقط یه گوش باشه و من اینقدر بگم و بگم تا خوابم ببره

چیز زیادی نمیخوام...

فقط میخوام اروم بشم...

میخوام از این گند ابی که ادمای اطرافم ساختن بیرون بیام

هوارو تنفس کنم...نه بوی تعفنی که این ادما دارند...

دلم واسه افتاب تنگ شده...

فقط یه دوست میخوام که بی منتوقتی میلرزم بگه

هیســــــــــــــ ... من هستم

ولی این ادما گند زدن به تموم اعتقادات و باورهام

قانون دومــــــــــــ

این دنیا جای اعتماد کردن نیست

تنها شرط بقا اینه

مثل بقیه نکبت باش و نکبت زندگی کنــــــــــــ.

+ 12 / 9 / 13925:4 PM shiNy GiRl |

یه حفره ی خیلی بزرگی تو سرم هست...تو سرم خالیه...

خالی از هر فکری..ساعتها میشینم و فقط به دیوار روبه روم زل میزنم...

به هیچ چیز خاصی فکر نمیکنم...فقط میدونم باید فکر کنم...

فکر کنم تا بفهمم چی به چیه...کلی معادله تو سرم به وجود میاد

با کلی دلیل و منطق...ولی اخرش فقط یه چیزه...به جواب نمیرسم ...

معادله های حل نشده ی زیادی تو سرم هست ...که نمیدونم چجوری بیرونشون کنم

دوست دارم خالی بشم...خالی از این فکرایی که هستند ولی نیستند...

از این حس پوچی...

بی خیالی و بی تفاوتی شده مهمترین عنصر زندگیم...و سخت تر این تظاهر کردنها

دوست دارم چشمام رو از حدقه بیرون بیارم و اونقدر فشارشون بدم تا یه قطره اشک بریزه

و خــــــــــــــــــــالی شم...

متنفرم از این بغض یک ماهه...

متنفرم از این حس یخی که وجودمو منجمد کرده...

متنفرم از این حشره های موذی که تو ذهنم ورجه وورجه میکنند...

وجودم پر شده از بغض و نفرت و کینه...

میخوام انتقام بگیرم...ولی از کی؟واسه ی چی؟نمیدونم

متنفرم از این حقیقتایی که لجن زار زندگیم شده...

و دست از سر روزهام برنمیداره

وقت خواب که میرسه تازه عذاب من شروع میشه...

شبهام شده یه مرگ تدریجی...

تا صبح هزار بار جون میکنم...

هر شب و هر شب یه سایه ی محو سیاه تنمو تسخیر میکنه...

و کابوسی میشه و ذره ذره ذهنمو میجوه

شبهای من پر از جنگه...پر از فریاد...

پر از خراش...خراشهایی که به تنم میکشم تا این سایه ی شوم رو بیرون بکشم

اما دریغ این حفره ی نحس درست وسط زندگیمه...و منو تو خودش میکشه...

فکرم پر از ادمایی شده که نمیخوام واسم مهم باشند...

نمیخوام حسی باشه...

هر حسی باید در دم یخ بزنه تا درد نباشه...

این یه قانونــــــــــــــه...یخ زده باش تا نشکنی...

 

+ 12 / 9 / 139211:4 AM shiNy GiRl |

وقتی خیره میشی تو برق چشماشون...

تنها چیزی که حس میکنی امید و عشقه...

وجودت لبریز میشه از یه حس شیرین ناب...

تنها چیزی که تو بند بند وجودت فریاد میزنه ارامـــــــــــــــش مطلقه...

میبینی؟لبخندشون بهترین لحظه ی زندگیه...

دوست داری زمان بایسته و تو خیره بشی به اون لبخند...

فرشته های معصومی که برای زندگی کردن دنبال بهانه نیستن...

زندگی رو تو دستهاشون دارند...تو قلبشون...

زندگی تو لبخندشونه...این بچه ها قشنگ ترین معنی زندگی اند...

نفسهای پر از مهرشون میتونه حس گرم عشق رو به رگهات بریزه...

فقط فکر کن که این لحظه ی قشنگ رو تو میتونی به لبهاشون بیاری...

ذره ای از مهرت کافیه برای اینکه وجودشون رو به زندگیت گره بزنی...

جنبش و حرکت همین جاست...تو قلبهاشون...

تو دستهای کوچولوی پر از حس شادی و بازی کودکانه...

اونها میتونن بهترین دلیل زندگیت باشن...

نت های زندگی جریان داره تو قهقهه های بی غل و غششون...

 

 

 


برچسب‌ها:
محک,
+ 7 / 9 / 13928:59 AM shiNy GiRl |

خفــــــــــــــــــه میکنم در درونم...فریادی را که بی رحمانه بر وجودم چنگ میزند

خشونت سرکشی که فکرم را میدرد...ودر نهایت رعدی میشود در عمق چشمانم

حالـــــــــــــــــــــــــم بارانی تر از آن است که دل بسوزانی....

حال من...بغض میخواهد...درد میخواهد...اشک میخواهد...

قلب من گرفته است همچون تک ابر سیاهی که تنها در میان اسمان رنگین جاخوش کرده است

نه هوای رفتن در سر دارد...نه هوای باریــــــــــــــــــــــدن...

ساکتم....امــــــــــــــا...سکوتم را به حساب اسودگیم نگذار...

ساکتم اما روزمرگی هایم را می شمارم...

روزمرگی هایم دقیقا به وقت فراموشی است...

به وقت مـــــــــــــــرگ...

به وقت رفتن...به وقت سیاهی شب پنجره ی اتاق من...

روزمرگی هایم همان دود سیگاری است که در اعماق تفکر محو میشود...له میشود

روزمرگی هایم همان حصار خاطراتی است که ماری میشود و به دورم میپیچد...

و هر روز نیش یادت را در مغزم تزریق میکند...باز صبح و باز...بیداری...

روزمرگی هایم طعم گــــــــــــــــــس بغضی را میدهدکه درون اشکی حل میشود

و بوسه ای بر کناره ی گوشم میزند...

روز مرگی هایم خواب است...خواب و خواب...بدون هیچ صدایی...تنها در سکوت...

تنها در خیال...تنها در روحی که درون باغ بهار نارنج اشفته است...

تنها..تنها...بدون من...بدون حضور...بدون حس...بدون لمس...

بدون رنج...بدون بهار...بدون گور...بدون خـــــــــــــــــــون...

فقط بغض و بغض و بغض..ویک جاده بدون تو...

 

+ 6 / 9 / 139210:5 AM shiNy GiRl |

 

امشب منم و بارون با یه عالمه جدایی...

قدمهای لرزونمو اروم اروم بر میدارم تا کسی کمر خمیده از غممو نبینه....

غصه ای رو که تو دلم دفن کردم با همه ی دلتنگی هام از خواب بیدارش میکنم

صدات تو سرم میپیچه...

و تلنگری به روح خستم میشه...

بغضی که تو گلوم ناخن میکشه...

اشکی میشه و از چشمهام میلغزه....

دستهام هنوزم بیاد اون شبی که تو گرمشون کردی

داغند و میسوزند...

اهی میکشم...چه بی صدا شکستم...

چه بی پناه میان غم مانده ام...

چه بی امید...چه پرنیاز....

صورتمو میگیرم سمت اسمون لبریز میشم از بوسه ی باران...

لبخنتو حس میکنم...در عین تلخی شیرینه....

چی شد که اینجام...تو سیاهی...

تو جدایی... توی یه فاصله از زمین تا اسمون...

صدات میزنم صدام میزنی

فریاد میزنم فریاد میزنی

بغض میکنم گریه میکنی

میشکنم....میمیری

دق میکنم نیست میشوی

تیغ میکشم نیست میشوی

نیست میشوی نیست میشوی

تلخ میشوم نیست میشوی

محو میشوم نیست میشوی

تـــــــــــــــــــیغ میکشم نیست میشوم

هست میشوی هست میشوی

تیغ میکشم نیست میشوم

 

 

+ 2 / 9 / 13925:57 PM shiNy GiRl |

یه چیزایی هست که گرچه در ظاهر واست مهم نیست ولی قلبتو میسوزونه

اگه جواب نمیدی یا حرفی نمیزنی نه اینکه واست مهم نباشه ها نه

فقط میخوای نفهمن شکستی نفهمن که داری کم میاری

این پست رو دارم میذارم که بگم همونی که فک میکنی زندگی رو بردی

اینجایی که تو الان ایستادی دیروز من بودم ولی میدونی چی شد؟

یه شبه زندگیم برگشت...ببین حتی نیاز به یه هفته و ی ماه و یه سال نیست

تو یه شب به خاک می افتی پس به خودت نناز چون اگه امروز به خاک افتادم

مطمعن باش فردا خیلی قوی تر از دیروز از خاک بلند میشم

پس داشته های امروزتو اینقدر تو سر بقیه نکوب چون من داشته هایی خیلی

ارزشمند تر از موفقیت های  تو داشتم من هنوزم همون دخترم...با همون ارزوها

فقط ارادم بیشتر شده واسه به زمین زدن کسایی که از نابودیم خوشحال شدنو جشن گرفتند...

اگه این روزا حضورم کمرنگه...فک نکن بازی تموم شد و تو بردی

چون اونی که اخر این بازی رو مشخص میکنه منم

مطمعن باش

 

+ 1 / 9 / 13927:37 PM shiNy GiRl |

روزهام با بی تفاوتی میگذره...با خنده های اجباری و مصنوعی...

و غم های واقعی...با دلتنگی های بزرگ...

دیگه هیچ خبر خوشی خوشحالم نمیکنه...

هیچ خبر بدی هم ناراحت...

شک نکن احساس دارم ولی زیادی لگدمال شده...

ترک خورده و الان در خطر نابودیه...

احساسی که خیلی باهاش غریبم...اما...جزیی از وجودمه

خواب شبهام رو گرفته و به جاش سرگیجه و خفگی و غربت هدیه داده...

این حس همون بغضیه که وقتی تنهام خودشو نشون میده

و وقتی چشم تو چشم بقیم با تلخی تموم بلعیده میشه تو تنم

همون قطرات اشکیه که روی نگاه قاب شده ی تو میریزه...

وقتی که باز شب میشه و باز من و باز دلتنگی و باز یاد تو و خنده هات

باز چشمهات باز و بازو باز...باز من و یه دنیا دیوونگی...

زندگیم شده همین تکرار پر درد...

زندگیم شده همین شبها که هزار بار حقیقت رو تو سرم میکوبه

که چه قدر تنهام....که بالم شکست...که چه قدر با دنیا غریبم

که دنیای رنگیم شد یه دنیای سیاه...

زندگیم شده همین مسیر خونه تا گل فروشی و

مسیر گل فروشی تا مزار...تا برسم به جایی که تو هستی

جایی که چشمات بسته شد...

زندگیم هر چقدرم بچرخه و بچرخه اخرش میرسه به همین نقطه

به همین جا...همین جایی که نگاه من پر از التماس بود

و نگاه تو پر از ارامش...

همین جایی که تو لباس سفید پوشیدی و من رخت سیاه...

همین جایی که تو خواب ارومت شروع شد و من کابوس شببهام...

زندگیم شده تلخ...به تلخی خاطراتی که محکوم به زندگی اند...

همون خاطراتی که ازشون بتی ساختم که از فکرم پاک نمیشه...

مثل یه حشره ی موذی تو ذهنم خونه کرده...و مغزم رو میجوه...

حالم رو نپرس میدونی چرا؟چون داغونم...

شرمندم از اشکای یه مادر...

کلافم در برابر بهونه های دل زخمیم...

حالمو نپرس چون بعد تو فقط پوچیه...

حالم همون هق هقیه که تو سکوت شب خفه میشه...

همون اشکیه که بی صدا روی صورتم میلغزه تا محو بشه...

حال منو نپرس چون خوبم ولی احساسم منجمد شد

تو هوای ســــــــــــــــــــــــــرد و یخی روزهام....

 

+ 1 / 9 / 13929:20 AM shiNy GiRl |